دانلود آهنگ نشانی اول از خسرو شکیبایی
دانلود آهنگ بسیار زیبا و جدید نشانی اول از خسرو شکیبایی با لینک دانلود مستقیم
دریافت آهنگ های خسرو شکیبایی به راحتی در سایت آرت موزیک
دانلود موزیک نشانی اول با کیفیت فوق العاده بالا و لینک دانلود مستقیم
به همراه کد آهنگ برای پخش در وبسایت و وبلاگ شما و پخش انلاین جهت انلاین گوش دادن
این آهنگ از آلبوم نشانی ها از خسرو شکیبایی هست
همچنین میتوانید دیگر آهنگ های آلبوم نشانی ها از خسرو شکیبایی را از نیز دانلود کنید
آرت موزیک بهترین سایت جهت دانلود آهنگ جدید ایرانی و نشانی اول از خسرو شکیبایی
Art Music Best Website For Download Persian Songs
دانلود آهنگ های خسرو شکیبایی
متن آهنگ نشانی اول از خسرو شکیبایی
میدانم
حالا سالهاست که دیگر هیچ نامهای به مقصد نمیرسد
حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری
آن همه صبوری
من دیدم از همان سرِ صبحِ آسوده
هی بوی بال کبوتر و
نایِ تازهی نعنای نورسیده میآید
پس بگو قرار بود که تو بیایی و … من نمیدانستم!
دردت به جانِ بیقرارِ پُر گریهام
پس این همه سال و ماهِ ساکتِ من کجا بودی؟
حالا که آمدی
حرفِ ما بسیار،
وقتِ ما اندک،
آسمان هم که بارانیست …!
به خدا وقت صحبت از رفتنِ دوباره و
دوری از دیدگانِ دریا نیست!
سربهسرم میگذاری … ها؟
میدانم که میمانی
پس لااقل باران را بهانه کُن
دارد باران میآید.
مگر میشود نیامده باز
به جانبِ آن همه بینشانیِ دریا برگردی؟
پس تکلیف طاقت این همه علاقه چه میشود؟!
تو که تا ساعت این صحبتِ ناتمام
تمامم نمیکنی، ها!؟
باشد، گریه نمیکنم
گاهی اوقات هر کسی حتی
از احتمالِ شوقی شبیهِ همین حالای من هم به گریه میافتد.
چه عیبی دارد!
اصلا چه فرقی دارد
هنوز باد میآید، باران میآید
هنوز هم میدانم هیچ نامهای به مقصد نمیرسد
حالا کم نیستند، اهلِ هوای علاقه و احتمال
که فرقِ میان فاصله را تا گفتگوی گریه میفهمند
فقط وقتشان اندک و حرفشان بسیار و
آسمان هم که بارانیست …!
آن روز نزدیک به جادهای از اینجا دور
دختری کنار نردههای نازک پیچکپوش
هی مرا مینگریست
جواب سادهاش به دعوت دریاندیدگان
اشارهی روشنی شبیه نمیآیم تو بود.
مثلِ تو بود و بعد از تو بود
که نزدیکتر از یک سلامِ پنهانی
مرا از بارشِ نابهنگامِ بارانی بیمجال
خبر داد و رفت.
نه چتری با خود آورده بود
نه انگار آشنایی در این حوالیِ ناآشنا …!
رو به شمالِ پیچکپوش
پنجرههای کوچکِ پلک بستهای را در باد
نشانم داده بود
من منظورِ ماه را نفهمیدم
فقط ناگهان نردههای چوبیِ نازک
پُر از جوانهی بید و چراغ و ستاره شد
او نبود، رفته بود او
او رفته بود و فقط
روسریِ خیس پُر از بوی گریه بر نردهها پیدا بود.
آن روز غروب
من از نور خالص آسمان بودم
هی آوازت داده بودم بیا
یک دَم انگار برگشتی، نگاهم کردی
حسی غریب در بادِ نابَلَد پَرپَر میزد
جز من کسی تُرا ندیده بود
تو بوی آهوی خفته در پناهِ صخرهی خسته میدادی
تو در پسِ جامههای عزادارانِ آینه پنهان بودی
تو بوی پروانه در سایهسارِ یاس میدادی.
یادت هست
زیرِ طاقیِ بازار مسگران
کبوتر بچهی بینشانی هی پَرپَر میزد
ما راهمان را گُم کرده بودیم ریرا!
یادت هست
من با چشمان تو
اندوهِ آزادی هزار پرندهی بیراه را
گریسته بودم و تو نمیدانستی!
آن روز بازار پُر از بوی سوسن و ستاره و شببو بود
من خودم دیدم دعای تو بر بالِ پرنده از پهنهی طاقی گذشت
چه شوقی شبستانِ رویا را گرفته بود،
دعای تو و آن پرندهی بیقرار
هر دو پَرپَر زدند، رفتند
بر قوسِ کاشی شکسته نشستند.
حالا بیا برویم
برویم پای هر پنجره
روی هر دیوار و
بر سنگ هر دامنه
خطی از خوابِ دوستتدارمِ تنهایی را
برای مردمان ساده بنویسیم
مردمان سادهی بینصیبِ من
هوای تازه میخواهند!
ترانهی روشن، تبسم بیسبب و
اندکی حقیقتِ نزدیک به زندگی.
یادت هست؟
گفتی نشانی میهن من همین گندمِ سبز
همین گهوارهی بنفش
همین بوسهی مایل به طعمِ ترانه است؟
ها ریرا …!
من به خانه برمیگردم،
هنوز هم یک دیدار ساده میتواند
سرآغازِ پرسهای غریب در کوچهْباغِ باران باشد.