دانلود آهنگ غمنامه از تهم
دانلود آهنگ بسیار زیبا و جدید غمنامه از تهم با لینک دانلود مستقیم
دریافت آهنگ های تهم به راحتی در سایت آرت موزیک
دانلود موزیک غمنامه با کیفیت فوق العاده بالا و لینک دانلود مستقیم
به همراه کد آهنگ برای پخش در وبسایت و وبلاگ شما و پخش انلاین جهت انلاین گوش دادن
این آهنگ از آلبوم شماره 01 از تهم هست
همچنین میتوانید دیگر آهنگ های آلبوم شماره 01 از تهم را از نیز دانلود کنید
آرت موزیک بهترین سایت جهت دانلود آهنگ جدید ایرانی و غمنامه از تهم
Art Music Best Website For Download Persian Songs
دانلود آهنگ های تهم
متن آهنگ غمنامه از تهم
کنون رزم سهراب و رستم شنو
دگر ها شنیدستی این هم شنو
از این خویشتن کشتن اکنون چه سود؟
چنین رفت و این بودنی کار بود
همی تاخت سهراب چو پیلی مست
کمندی به بازو کمانی به دست
همی ماند رستم از او در شگفت
ز پیکارش اندازه ها بر گرفت
به کشتی گرفتن نهادند سخت
گرفتند هر دو دوال کمند
خم آورد پشت دلیر جوان
زمانه بیامد نبودش توان
زدش بر زمین بر به کردار شیر
بدانست کاو هم نماند به زیر
سبک تیغ تیز از میان بر کشید
بر شیر بیدار دل بردرید
بپیچید زان پس یکی آه کرد
ز نیک و بد اندیشه کوتاه کرد
بدو گفت کاین بر من از من رسید
زمانه به دست تو دادم کلید
به بازی ب……..امثال من
به ابر اندر آمد چنین یال من
نشان داد مادر مرا از پدر
ز مهر اندر آمد روانم به سر
کنون گر تو در آب ماهی شوی
وگر چون شب اندر سیاهی شوی
بخواهدم از تو پدر کین من
چو بیند که خاک است بالین من
از این خویشتن کشتن اکنون چه سود؟
چنین رفت و این بودنی کار بود
از این نامداران گردن کشان
کسی هم برد سوی رستم نشان
که سهراب کشتست و افکنده خوار
تو را خواست کردن همی خواستار
چو بشنید رستم سرش خیره گشت
جهان پیش چشم اندرش تیره گشت
بپرسید زان پس که آمد به هوش
بدو گفت با ناله و با خروش
که اکنون چه داری ز رستم نشان
که کم باد نامش زگردن کشان
بدو گفت ار ایدون که رستم تویی
بکشتی مرا خیره از بدخویی
ز هرگونه ای بودمت رهنمای
نجنبید یک ذره مهرت ز جای
چو برخاست آواز کوس از درم
بیامد پر از خون دو رخ مادرم
همی جانش از رفتن من بخست
یکی مهره بر بازوی من ببست
مرا گفت کاین از پدر یادگار
بدار و ببین تا کی آید به کار
کنون بند بگشای از جوشنم
برهنه نگه کن تن روشنم
چو بگشاد خفتان و آن مهره دید
همه جامه بر خویشتن بر درید
همی گفت که ای کشته بر دست من
دلیل و ستوده به هر انجمن
همی ریخت خون و همی کند موی
سرش پر زخاک و پر از آب روی
بدو گفت سهراب کاین بدتریست
به آب دو دیده نباید گریست
از این خویشتن کشتن اکنون چه سود؟
چنین رفت و این بودنی کار بود
از این خویشتن کشتن اکنون چه سود؟
چنین رفت و این بودنی کار بود